من لی غیرُک؟

آنکس که تو را شناخت، جان را چه کند؟

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی

دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟

ای در دلِ من میل و تمنا همه تو

واندر سر من مایه ی سودا همه تو

هرچند بروی کار در می نگرم

امروز همه تویی و فردا همه تو...

خاک سرد

تو رفتی

و از تو تنها خاطراتی به جامانده،

که به اندازه ی خاک مزارت سرد است!


و این تنها مادر توست

که تا ابد از سردیِ این داغ می سوزد...