نام حبیب هست و نشان حبیب نیست...
از وسعت حجم بغض نیامدنت هم که بگذرم
اما،
زیر سنگینی بار این شرم، کمر خم خواهم کرد...
تو
از همان جا که هستی
هر روز
نگاهم می کنی و من
هر لحظه زخم غربتت را نمک می زنم!
عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما بر گردیم،
ماییم که در غیبت کبری ماندیم... +
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۴/۱۴ ساعت توسط هیچکس
|