به یاد قیصر امین پور (شاعر تنهایی هایم...) :

ترانه ی بارانی (1)

سر زدبه دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته میتراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هـــوای گریه ، خدایا بهـــانه ای !



ترانه ی بارانی (2)

بارانِ بهار ، برگِ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود

هر قطره حکایتی شگرف از لب تو
هر دانه ی برف حرفی از نام تو بود


ترانه ی بارانی (3)

باران ! باران ! دوباره باران ! باران !
باران ! باران ! ستاره باران ! باران !

ای کاش تمام شعرها حرف تو بود
باران ! باران ! بهار ! باران ! باران !


ترانه ی بارانی (4)

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک ، چک چک ... چکار با پنجره داشت ؟